پررو، گستاخ، بی شرم اخمو، کسی که اخم کند و چین بر ابرو انداخته و روی خود را درهم بکشد، متربّد، ترش روی، بداغر، عبوس، زوش، تندرو، عبّاس، ترش رو، روترش، عابس، اخم رو، دژبرو، تیموک، بداخم، گره پیشانی
پررو، گستاخ، بی شرم اَخمو، کسی که اخم کند و چین بر ابرو انداخته و روی خود را درهم بکشد، مُتَرَبِّد، تُرش روی، بَداُغُر، عَبوس، زوش، تُندرو، عَبّاس، تُرش رو، روتُرش، عابِس، اَخم رو، دُژبُرو، تیموک، بَداَخم، گِرِه پیشانی
کنایه از پر زور. (آنندراج) : چنانکه او را (هرمز) دل آور و سخت زور گفتندی. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 20). ز سختی که زد رومی سخت زور سرش را در آخرگهش کرد کور. امیرخسرو (از آنندراج)
کنایه از پر زور. (آنندراج) : چنانکه او را (هرمز) دل آور و سخت زور گفتندی. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 20). ز سختی که زد رومی سخت زور سرش را در آخرگهش کرد کور. امیرخسرو (از آنندراج)
ساعی. کوشا. بسیار کوشنده. جاهد: سخت کوش است به پرهیز و بزهد تو مر او را بجوانی منگر. فرخی. بزاد این سفرت سخت کوش باید بود که این سفر سوی دارالسلام باید کرد. ناصرخسرو. سخت کوش است آه خاقانی مگر این چرخ را بفرساید. خاقانی. چه باید درین آتش هفت جوش بصید کبابی شدن سخت کوش. نظامی. زآتش انگیز آن شرارۀ گرم شد دل سخت کوش نعمان نرم. نظامی. ازین آتشین خانه سخت جوش کسی جان برد کو بود سخت کوش. نظامی. ، سخت بهم افتاده. سخت جنگنده: دو لشکر بیک جا شده سخت کوش بگردون درافتاده بانگ و خروش. فردوسی. ، سخت گیر: اگر چرخ با من بود سخت کوش بگرز گرانش بمالم دو گوش. فردوسی
ساعی. کوشا. بسیار کوشنده. جاهد: سخت کوش است به پرهیز و بزهد تو مر او را بجوانی منگر. فرخی. بزاد این سفرت سخت کوش باید بود که این سفر سوی دارالسلام باید کرد. ناصرخسرو. سخت کوش است آه خاقانی مگر این چرخ را بفرساید. خاقانی. چه باید درین آتش هفت جوش بصید کبابی شدن سخت کوش. نظامی. زآتش انگیز آن شرارۀ گرم شد دل سخت کوش نعمان نرم. نظامی. ازین آتشین خانه سخت جوش کسی جان برد کو بود سخت کوش. نظامی. ، سخت بهم افتاده. سخت جنگنده: دو لشکر بیک جا شده سخت کوش بگردون درافتاده بانگ و خروش. فردوسی. ، سخت گیر: اگر چرخ با من بود سخت کوش بگرز گرانش بمالم دو گوش. فردوسی